پند شماره سه: نتیجه را نمی توانی پیش بینی کنی! اقدام کن

۳:۱۴ ب.ظ ۲۹/مرداد/۱۳۹۹

 

🔻 صورتش در چند سانتی متری صورتم است و حرم نفسهایش در بینی ام فرو می رود. اشکهای روان روی گونه هایش را با گونه هایم پاک می کنم. همچنان با تمام قوا فریاد می کشد و گریه می کند و من هم همچنان دست راستش را به زور در دستانم نگه داشته ام تا تکان نخورد و در گوشش تکرار می کنم: “منو ببخش مامان! منو ببخش مامان”.

🔻همسرم هر دو پای پسرم را نگه داشته تا روی تخت اتاق دکتر تکان نخورد. یک پرستار، در حالیکه روی سینه پسرم خم شده است، دست چپش را محکم نگه داشته تا دکتر بتواند سوزن را در مچ دست پسر چهارده ماهه ام فرو کند و آزمایش خون بگیرد. نمی دانم چه مرگش است که نمی تواند رگِ خون دار را پیدا کند. با آرامش خاصی سوزن را زیر پوست دستان کوچک و تپلش می چرخاند انگار که دارد مثلا آش هم می زند! همینقدر راحت! خبری از خون نیست!

🔻پسرم غرق در تقلا، انگار تمام آب بدنش دارد بخار می شود. شهود مادری ام اوج می گیرد و فریاد می زنم بس است! تست آلرژی نمی خواهم! خودم همان روش سعی و خطایم را ادامه می دهم و بالاخره می فهمم به چه چیز آلرژی دارد.

🔻قطرات عرق از بالای کمرم روی ستون فقراتم‌ می دوند. وسط دو سینه ام مثل دریاچه ارومیه شده است! خشک و تر می شود… کاری از دستم بر نمی آید! دهانم تلخ، دستهایم لرزان، پاهایم سست، رنگم پریده، به دادم می رسند و مرا روی صندلی می نشانند!

🔻مبارزه تمام شده است! یک جنگِ بی ثمر در سرزمینِ بدن پسرم! اجازه شروع جنگ را دادم چون فکر می کردم دارم کار خوبی برایش می کنم و دارم کمک می کنم که آلرژی اش معلوم شود تا بتواتد برای سرزمین رنگارنگ خوراکی ها، توت ها، بستنی ها، میوه ها و … ویزای دائم بگیرد!

🔻اما وقتی تست انجام شد، خونی نیامد! دستانش کبود شد، بی وقفه گریه کرد و من حالا مثل یک فرمانده شکست خورده بالای سرش نشسته ام و آرزو می کنم کاش وارد جنگ نشده بودم!

🔻با همسرم در ماشین نشسته ایم و داریم به خانه بر می گردیم. صورتش از شدت قرمزی، مثل گلهای فرش خانه مان زرشکی شده و می توانم حس کنم طاقت شنیدن حتی یک کلمه حرف بی مورد هم ندارد. ترافیک خیابان که روان می شود، در همان حالت خیره به جلو می گوید: نباید این کار را می کردیم!اشتباه کردیم! اشتباه!

🔺️🔻دستم را روی دستهایش روی دنده ماشین می گذارم. گرمای مطبوعی بین مان تبادل و همدما می شویم. آن یکی زن منطقی وجودم آرام شروع به حرف زدن می کند!

💁‍♀می گویم یک لحظه فکر کن تست به خوبی انجام شده بود! فرض کن با ورود سوزن، خون خیلی سریع مثل جریانِ کارون قلپ قلپ جاری می شد و بطری های تست خون سریع پر می شدند و بعد هم مشخص می شد که به چه موادی آلرژی داشته و ما هم دیگر مجبور نبودیم او را از همه تجربه های جدید دور نگه داریم! آن وقت مطمئن باش الان داشتیم سخنرانی می کردیم که:

“چقدر خوب که این کار روکردیم! چقدر خوب که بیشتر از این خودمون رو را تو ناآگاهی نگه نداشتیم و فهمیدم دقیقا به چی آلرژی داره!”

🔸همیشه همین است! ما با هدفِ بهتر شدن چیزی است که تلاش می کنیم و دست به اقدامی می رنیم! اما نتیجه خیلی وقت ها همانطور که می خواهیم پیش نمی رود! اما ما چاره ای جز انتخاب، تصمیم گیری، اقدام و پذیرش ریسکِ شکست نداریم! ما مجبوریم با همان‌ سطح ابهام از نتیجه اقدام کنیم! گاهی خوشحال و راضی همه چیز تمام می شود! گاهی هم نه!

💡پس خودسرزنش گری معنی ندارد!!!

اگر این مطلب را دوست داشتید، شاید از مطالب مرتبط زیر هم خوشتان بیاید:

پند شماره یک: لطفا به خودت ظلم نکن!

پند شماره دو: اتفاقات خوب زندگی ات را کش بده!

یک پاسخ به “پند شماره سه: نتیجه را نمی توانی پیش بینی کنی! اقدام کن”

  1. […] اکتبر ۲۰۲۰: (از اواسط ماه پسرم رفت مهدکودک، اما مریضی های پی در پی شروع شد! هدیه مهدکودک به […]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

طراحی و پشتیبانی : ف.کوثری