ابروهای مدل هشت، ابروهای مدل صاف! نوبت به همه چیز می رسه!

۸:۵۸ ق.ظ ۱۱/شهریور/۱۳۹۹

یه کافه رستوران خیلی کوچیک تو دانشگاه داشتیم که مثل همه کافه های دانشگاه هایِ زمان ما دختراو پسراجدا بودن! اما دانشگاه ما یه فرق کوچیکی با بقیه دانشاهها داشت! تو اون دوره، کلاس های ما تو یه ساختمونی برگزار می شد که موقت بود! قرار بود یکسال اونجا باشیم و بعد بریم به یه مرکز دانشگاهی بزرگ! اون کافه هم در نتیجه خیلی کوچیک بود و با یه پرده برزنتی خیلی نازک قسمت مردونه و زنونه رو از هم جدا کرده بودن! گرچه تلاش بیهوده ای بود! مثل خیلی از تلاشهای بیهوده دیگه که دوست داریم خودمون تجربه کنیم و به تاریخ تکرار شونده هیچ توجهی نمی کنیم! و درنتیجه تمام ارتباطاتِ به ظاهر ممنوع، به شکلِ کمی سخت تر، برقرار می شد.

بگذریم!

یه دختری بود تو دانشگاه به نام سوفیا! دقیقا نمی دونم  “سوفیا” بود یا “صوفیا”. هرچی بود توجه همه رو به خودش جلب کرده بود. به خاطر رنگ چشمهای خاصش و آرامش صورتش که معروف شده بود به خوشگل ترین دختر دانشگاه! هم پسرها دنبالش بودن و هم دخترها! پسرها که معلومه چرا! ولی دخترها دنبالش بودن که باهاش اکیپ تشکیل بدن, شاید از بخشی از نگاه هایی که به اون می شه , سهمی هم به اونها برسه! دوران نوجوانیه دیگه! یادش به خیر. چه تلاش هایی صورت می گرفت از پشت اون پرده برزنتی برای ایجاد دوستی با سوفیا.  البته سوفیا خودش از این موضوع با خبر نبود! ساده تر از این حرفها بود که این چیزها رو متوجه بشه! بیشتر تو حال خودش بود و شاید همین زیباترش می کرد.

یادمه دوره ما، ابروهای نازکِ مدلِ هشت به شدت مد شده بود! هرچی ابرو باریک تر ، درصد روشنفکری و زیبایی بیشتر! در نتیجه واسه دخترهایی هم که مشکل خانواده سنتی داشتن، همراهی با این مد خیلی سخت بود. از طرف دیگه دخترهایی که ابروهای صاف داشتن یه مشکل دیگه هم داشتن! به هیچ شکلی نمی شد از ابروهای صاف، ابروهای هشت تولید کرد!!

یادمه یکی از دغدغه های بزرگ اون روزهام این شده بود که چطوری از ابروهای صافم، ابروهای هشت ایجاد کنم. آرایشگر ها هم هنوز مهارت های امروزی شونو نداشتن! در نتیجه کارِ من شده بود اینکه هرروز برم کافه دانشگاه، کلی با صوفیا گپ بزنم و به ابروهاش نگاه کنم و فکر کنم که چطوری باید ابروهامو مثل صوفیا بردارم!

 

هیچی دیگه!! اون سالها گذاشت. ۱۵ سال هم گذشت! ابروهای منم مدل هشت نشد! تا اینکه بالاخره مد عوض شد.

حالا دیگه ابروهای صاف پهن مد شده بود! همه آرایشگاهها هاشور می زدن و تاتو می کردن تا ابروهای خانومها بشه صاف و پهن! غافل از اینکه حالا امکان نداشت از ابروهای هشت، ابروهای صاف تولید کرد!!

✅همین شد داستان زندگی! آدم وقتی سنش پائین تره همش دوست داره یه چیزی رو تغییر بده! انگار چیزی که خودش هست رو زیاد دوست نداره! همیشه فکر می کنه زیبایی جایی دیگه است و باید تغییر ایجاد کردو بهش رسید!

️جالبه بگم هیچکدوم از دخترهایی که ابروهاشون رو تو اون دوره نازک و هشت کردن به زیبایی صوفیا نشدن! آخه صوفیا کاری به ابروهاش نداشت! کمی بعد متوجه شدیم که اون اصلا ابروهاشو بر نمی داشت وفقط کمی اونها رو با قیچی صاف می کرد و زیبایی ذاتی ای که مخصوصِ همون صورت بود، انقدر زیباش کرده بود! ولی آدم طول می کشه تا این رو باور کنه!

 

خلاصه اینکه نوبتِ ابروهای من هم شد! بالاخره با کمی صبر، بدونِ ایجاد تغییر خاصی مدلِ ابروهای من هم مد شد! آدمها خیلی دیر به این نتیجه می رسن که

📌 “نوبت به همه می رسه و جا برای همه چیز و بروزِ هر نوع استعداد هست”📌.

🔴 به همین خاطر چون صبر کردن خیلی سخته، شروع می کنن به تغییرهای بنیادین در اصل و ریشه های خودشون.

📌هیچوقت ریشه رو نمی شه تغییر داد گرچه می شه با هرس کردن ، گیاه رشد کرده رو زیباتر و اصلاح کرد! ولی هیچوقت نمی شه از یک بذرِ آلبالو، گردو تولید کرد! هرس کردن همیشه زیباست اما تغییرِ ذات خودکشی است!📌

حالا در این دهه زندگیم، دنبال ریشه های می گردم. دنبال چیزی که همیشه بوده ام اما زیر خاکِ بی توجهی و لایه های فراموشی گمشان کرده ام. می دانم لحظه به لحظه بیشتر به خودم نزدیک می شوم.

🔴چون همیشه حرکت سرآغاز رسیدن به هدف است و من حرکت را آغاز کرده ام.🔴

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

طراحی و پشتیبانی : ف.کوثری