به اتریش کشور برچسب ها و اعتماد به نفس خوش آمدید!
خداحافظی با مرثیه خوانی
🔴مهاجرت اگر خیلی سختی ها برای من داشت، اما حسن بزرگش خداحافظی با مرثیه خوانی بود.
قبل از مهاجرت، یک مرثیه خوان بودم! متخصص در دیدن مشکلات، بزرگنمایی آنها برای خودم و دیگران؛ و بعد هم اشک و آه بر مزار خودم! وقتی ایران بودم، مثل ماهی در آب، هیچ درکی از این صفتم نداشتم. من فقط خودم و مشکلاتم را بزرگ جلوه می دادم . در نتیجه از اینکه توانسته ام آنها را حل کنم، احساس غرور و قدرت می کردم.
آغاز خودشناسی
🔴اما مهاجرت مثل یک کلید، تمام لامپ های سالن بزرگ وجودم را روشن کرد و من کم کم از همه زوایا، در اینه های نصب شده در آن سالن خودم را دیدم. خود ضعیف، خود دروغگو، خود شجاع، خودِ مهربان، خودِ سختکوش…دیدن همه زوایا هنوز هم کاملا میسر نشده، اما همین لامپ های روشن کافی هستند تا بدانم رسالتم روبرو شدن با خودم است، هر چند سخت، هر چند جانگداز!
روزهای اولی که آمده بودم، کارم مرثیه خوانی بود، اما کسی پای روزه ام نمی نشست. نه دوستی، نه آشنایی! روزهای اول مادر و پدرم از راه دور، تنها مشتری ام بودند. اما آنها هم کم کم ، یکی در میان نیامدند و بعد هم کلا در مسجد تخته شد! مهاجرت چنین کاری با آدم می کند. اول در باغ سبزی نشانت می دهد تا با امیدها و آرزوهای شیرین و حس قدرت و شجاعتی که قابل وصف نیست، وارد فضای جدید که بشوی و بعد کتک و چک و لقطی است که از هر طرف می خوری. داد هم نمی توانی بزنی! چون تنهایی! چون همه حتی خودت نمی توانید این حجم از تغییر، تنهایی و فشار را درک کنید.
اما اتریش کشور برچسب ها و اعتماد به نفس است!
مرحله جذابی به نام تغییر
🔴بعد از قبول فاز تنهایی و قطع مرثیه خوانی که خودش دو سال طول می کشد، چشمهای آدم باز می شود. به یکباره رنگ فضا عوض می شود! به جای تمرکز روی اشعار مرثیه ها، حواس آدم به تابلوها، آدمها، برچسب ها و نوشته ها جمع می شود. تا قبل از این مرحله، حس درد دل کردن و خود را بدبخت جلوه دادن، مانع دیدن همه چیز می شود .
یادم می آید اولین بار چشم هایم در مترو باز شد! بعد در دانشگاه، بعد در اتوبوس، بعد بیمارستان، بعد در فروشگاه، بعد در محیط کار! قدم به قدم! مثل کودکی نو پا بزرگ می شدم و محیطم را می شناختم. آنجا بود که فهمیدم به کل راه را اشتباه آمده ام. دوسال به جای تمرکز روی زبان آلمانی، روی درس تمرکز کرده بودم! البته خودم هم این جمله خودم را قبول ندارم!!اشتباه معنی ندارد. زمان برای درک محیط و نیازها و مهارتهای جدید نیاز داشته ام. یاد گرفتن زبان جدید و مهمتر از آن استفاده کردن از آن در محیط ، خودش پروسه ای زمان بر است.
رشد اعتماد به نفس
وقتی به زبان بیشتر مسلط شدم و البته چشمهایم باز شد و محیط جدیدم را پذیرفتم. بر چسب ها را دیدم! خدایا از اینهمه برچسب! برچسب های اطلاع رسانی با رنگ بندی و زبان ساده همه جا بودند. روی دیوار، روی زمین، روی سقف، روی تمام وسایل، روی تمام درهای ورودی!
🔴یعنی اگر چشمهایت را باز می کردی، متوجه می شدی که دستورالعمل برای کوچکترین کار از جمله ” گرفتن مگس در یک چشم به هم زدن” تا اپلای و خرید و سفر و استفاده از وسایل و… وجود دارد. اینجا همه عادت کرده اند که کار را با برچسب انجام بدهند.
مرحله جذاب تری به نام تثبیت
🔴برچسب ها آنقدر مهم هستند که حتی در پروسه های کاری هم حضوری فعال دارند. کارها اینجا به قطعات بسیار کوچک تقسیم می شود به حدی که “هر آدمی” توانایی انجام آن کار را داشته باشد. برای ما که ایران زندگی کرده ایم و آچار فرانسه بودن از قابلیت های پرشکوه ما و نشان دادن قدرت ما به دیگران بوده است، این وضعیت قابل تحمل نیست.
انگار به شعورمان توهین می شود که کاری کوچک با ما محول شود! جالب است انقدر هم بدمان می آید که حتی رویِ آن کار کوچک هم تمرکز نمی کنیم و آن را هم بی نقص انجام نمی دهیم!! اما اینجا آدمها درست مثل چرخ دنده های ساعت، در حین استقلال، به هم متصلند و اتصالشان با همین برچسب هاست. هر کس سهم خود را انجام میدهد، نتیجه کارش را با برچسب به بعدی اطلاع می دهد و این زنجیره همینطور متصل و آرام کارش را انجام می دهد.
[…] بودم مهاجرت، مرثیه خوانی را از من دور کرده است! درست است اما مثل کارت معافیت خیلی […]
[…] نتوانستم آنها را کنترل کنم. از تمام لحظاتی که برای خودم مرثیه خوانی کرده ام و فکر کرده ام که خیلی دارم مادری می کنم. […]
سلام من نمیدونم کدوم شهر اتریش هستید. ولی از اونجایی که من خیلی علاقمند به سفر و دیدن جاذبه ها هستم. اگر اتریش بودم تا جای که میتونستم آثار هنری رو میدیدم. بخصوص کاخ شونبرون رو. الان اونجا اوضاع از نظر گردشگری چه جوریه. موزه ها اجازه ورود و بازدید رو میدن؟ در ضمن من از گروه بچه های محتوا هستم. کماکان نوشته های شما رو دنبال میکنم.
سلام دوست عزیز و بسیار از پیگیری و خوندن نوشته ها و همچنین ارسال نظرتون ممنونم. من هم بسیار علاقمند به آثار دیدنی هستم واتفاقا کاخ شونبرون رو هم به طور کامل دیدم و واقعا خیره کننده است. دیدن آثار هنری هم در اینجا، مثل سایر کشورهای اروپایی یه کم گرون هستش! اما من هم تا جایی که بتونم استفاده می کنم واین کار رو انجام می دم. در حال حاضر از وضع موزه ها خبر ندارم، چون اگر حتی باز هم باشن، من نمی رم!! به خاطر کرونا ترجیح می دم در جاهای عمومی دربسته نرم. باتوجه به اینکه وضعیت کرونا در وین اصلا خوب نیست. بسیار ازتون ممنونم که نوشته هامو دنبال می کنید. واقعا باعث دلگرمیه دوست عزیز
خیلی ممنون از توضیحتون