لاس وگاسی به نام اینستاگرام

۱۲:۳۲ ب.ظ ۱۲/دی/۱۳۹۹

بعد از سه چهار روز، صفحه گوشی ام را باز می کنم و باز همان کوکائین همیشگی، گوشی موبایل را می گویم، مرا به سرزمین پر زرق و برقِ لاس وگاس، اینستاگرام را می گویم، می برد! پروازی مستقیم به سمت لاس وگاس، پروازی کوتاه، دلربا و رو به فراموشی.

کافیست فقط پایم را به این سرزمین بگذارم! قطعا رنگ و لعابی جذبم خواهد کرد. یکی از سفرهایش می گوید، یکی از هنرهایش، یکی از عشق و علاقه به همسرش؛ یکی عکاسی یادم می دهد، یکی سفره آرایی! یکی از تغذیه سالم می گوید، یکی از خوشمزگی و سرعت غذاهای آماده! یکی از ورزش می گوید، یکی از مطالعه!  کلا همه می گویند. اینجا کلا سرزمین نشان دادن است. اینجا هر یک واحدی که کار انجام دهی، باید به ازایش ده واحد نمایش بدهی! اینجا باید حتما چراغی روشن کنی تا این سرزمین همیشه روشن بماند.

اینجا لاس وگاس است! سرزمین نور و چراغ و دلربایی. جادویت می کند. دیوانه ات می کند. مسخت می کند!

با حال خوب می آیم. با حالی افتضاح برمی گردم. با امید می آیم، تاریک و دلشکسته برمی گردم.

نورهای ضعیف خانه ام، در مقایسه با چلچراغ لاس وگاس، به سوسویی ضعیف بیشتر نمی مانند.

چیزی در من به یغما رفته است. چیزی در من تمام می شود  و من می مانم و بازسازی ویرانه وجودم، بعد از بازگشت از لاس وگاس. من عمرم را، امیدم را، افکارم را، شادی های کوچک اما پایدارم را، صداقت و صفایم را، همدلی و مهربانی ام را و هرچه برایش سالها زحمت کشیده ام را، در قمارخانه های رنگارنگ و جذاب لاس وگاس می بازم و برمی گردم.

من برنده می آیم و بازنده برمی گردم

لاس وگاس اینستاگرام، هرروز توریست های بیشتری به خودش جذب می کند. کارش همین است. هر روز قالبی جدید، رنگ و استیکری جدید. استوریِ همه آدمها، با هر طرز و فکری مهم شده است.  سرت را می گردانی می بینی، برای همه چیز قمارخانه زده اند. قمارخانه هایی برای مبارزه سیاسی، برای عرض تسلیت، برای عرض تبریک! قمارخانه هایی برای نمایش هنر، نمایش مطالعه، نمایش تفکر، نمایش عشق و از همه بدتر نمایش خوشبختی!

خوشبختی تنها کلمه دنیاست که با نمایش رابطه ندارد! خوشبختی خالص ترین کلمه دنیاست.

کلمه ای که در عمق آبهای عمیق و خالص اقیانوسی رشد می کند و می ماند. با “نمایش” آبش توی جوب نمی رود. هرجا نمایش آمد، خوشبختی کم کم راهش را می کشد و می رود! و سفر به لاس وگاس، یعنی سفر به دنیای نمایش و خداحافظی با آنچه به تو خلوص می بخشد! با خوشبختی، این خالص ترین کلمه دنیا!

آدمهای امروز، وسط زرق و برق ها به دنبال خوشبختی می گردند. وسط شلوغی و همهمه و خرید و مصرف، دنبال صفا وصمیمیت و احترام و دوستی می گردند. آدمها در مسیری انحرافی دنبال خودشان، ارزش هایشان، شادی هایشان و امیدهایشان می گردند. همینجاست که در اوجِ تاریکی، به جای اینکه نوری درونشان پیدا کنند، سری به لاس وگاس می زنند و آنچه دارند را برای به دست آوردن خوشبختی، قمار می کنند. اینجا آخر دنیا نیست، اما مرز دنیای گمگشتگی است. هرکس واردش شد و بازنگشت، سرنوشتش به خودش مربوط است! لاس وگاس به کسی رحم نمی کند! فقط آدم را لخت می کند. لاس وگاس، همیشه چیزی برای ارائه کردن دارد که تو جایی در عمق وجودت حس کنی که “هنوز چیزی که داری کافی نیست و باید بیشتر و بیشتر به دست بیاوری و تلاش کنی!”

بازگشت

نورهای لاس وگاس تمام نمی شوند. جیب های صاحبان کازینو ها هم خالی نمی شوند. آدمهای مسافر هم کم نمی شوند. هر کس دلش می خواهد حداقل یک بار به لاس وگاس سفر کند و مزه نور را بچشد! بعضی موفق می شوند، می چشند و بر می گردند! بعضی مسخِ سرزمین نور و رنگ و نمایش می شوند و دیگر بر نمی گردند!

  • من یک بازگشته ام! یک خسته! یک هنرپیشه که از زندگی روی صحنه خسته شده است. یک زن که می خواهد برگردد!
  • من یک بازگشته ام! یک جنگجوی سلاح بر زمین گذاشته! یک جنگجوی اندوهگین که با تمام سختی، شمشیرش را زمین می گذارد تا از مسابقه آدمهای نمایشی سرباز زند! یک جنگجو که می خواهد در سرزمین درست بجنگد، برای هدفی ارزشمند بجنگد و از زندگی نمایشی، به سمت زندگی واقعی حرکت کند.
  • من یک بازگشته ام. یک زن خسته! یک هستیای صورت زخمی. زنی که می خواهد صورت زخمی اش را بپذیرد، ماسکش را زمین بگذارد و برود دنبال شهود درونش. زنی که می خواهد از خودش و مهمترین دارایی اش، خانواده اش، مراقبت کند.
  • من یک بازگشته ام. یک آدمی که هویتش را ذر لاس وگاسِ  شبکه های اجتماعی، قمار کرده و حالا دست خالی اما آگاه، کفش آهنی پوشیده تا دنبال هویتش بگردد.

 

دنیای امروز به کسی رحم ندارد

این کار سرزمین پول و سرمایه است. او چرخ هایش را به هر زوری می چرخاند، حتی اگر به قیمت رد شدن از روی خوشبختی، شادی، امیدو  هویتِ انسانِ امروز باشد. او سرعت دنیا را به حدی زیاد می کند که چراغ های کازینوهایش همیشه روشن باشد؛ که همیشه کاری برای انجام دادن، مناسبتی برای جشن گرفتن، چیزی برای خریدن، عمری برای فروختن، کاری برای امتحان کردن، حسرتی برای مهیا شدن و آرزویی برای رسیدن وجود داشته باشد؛ با هدف اینکه انسانِ امروز نفهمد که در چه قمارخانه بی رحمی گیر کرده است و چه ارزش هایی را فدای چه نمایش هایی کرده است.

قطار خوشبختی

منِ امروز، به دنبال آن منِ آرام و خوشبخت، دنبال یک قطار تندرو فقط می دوم! روی پیشانی الکترونیک قطار، نام “قطار خوشبختی” به رنگ قرمز، رژه می رود.   قطار سوت می کشد و با سرعتی باورنکردنی جلو می رود. انقدر حسرت سوار شدن به این قطار در وجودم لبریز شده است که وقت ندارم فکر کنم! منِ امروز، فقط می دوم! منِ امروز، به شدت می ترسم! منِ امروز وجودم سرشار از غبطه و رقابت و جنگ است! منِ امروز به دنبال خوشبختی دنبال قطاری می دوم که بارش، سرابِ خوشبختی است!

دستهایم را از دورِ سرم برمی دارم! صفحه گوشی ام را خاموش می کنم! گوشی موبایل را روی زمین می اندازم و با پاهایم هلش می دهم! نمی خواهم حتی در چند متری ام باشد. صدای جیغ و دست و سوت و هورای ایرانیانِ خوشحال از سال نویِ میلادی مرا کَر می کند! جوری به هم تبریک می گویند که انگار پا به پای نوروز، همیشه سال نوی میلادی را هم جشن می گرفته اند. کنار درخت های کریسمس عکس می گیرند، خرید می کنند و پیام تبریک می فرستند. گم گشتگی بیماری سالهای امروزمان شده است. دست خودم را می گیرم و در گوشم، با خودم نجوا می کنم که بهتر است سرو سامانی به آدمهای اطرافم بدهم! شاید بهتر باشد، به سرزمینی دیگر، با آدمهایی با دغدغه های دیگر کوچ کنم! شاید آدمهایی که من دورم جمع کرده اند، جمعیت کوچک اما پراثر زندگی امروز من باشند!

دوباره گوشی ام را بر می دارم.

دنیای امروز، دنیای اطلاعات است! نمی شود از آن فرار کرد! اما می توان آن را بهبود داد.

از صفحه اینستاگرام شخصی ام بیرون می آیم. به صفحه دیگرم می روم! به همانجایی که آدمهایی که دوست دارم را پیدا کرده ام. آدمهایی که حرفی برای گفتن، فکری برای آزمودن، ارزشی برای جنگیدن و نگرشی برای زندگی کردن دارند. آدمهایی خاموش که هزاران نفر آنها را دنبال نمی کنند، اما همان تعداد کمی که دنبالشان می کنند، خوب می دانند که دنبال چه هستند. اینجا از نمایش خبری نیست! اینجا هر کس خودش را زندگی می کند. حالم اینجا بهتر است!

فکر کنم مدتی اینجا بمانم.

 

تابان منتظر

دوازدهم دی ماه ۱۳۹۹

اول ژانویه ۲۰۲۱!!!!

5 پاسخ به “لاس وگاسی به نام اینستاگرام”

  1. الهه افشار گفت:

    یه جایی توی اپیزودهای ابتدایی رواق اروین یالوم درباره اگزیستانسیالیسم میگه :اصیل زندگی کردن یعنی برگشتن به ریشه ها،اجداد ما در طبیعت زندگی میکردند .شاید همین باعث میسه آرامشی که توی کوه یا دشت داریم رو در پنت هاوس فلان جور نداشته باشیم .این لاس و گاسی که ازش نام میبری تابان جون مارو اونقدر از خودمون دور کرده که ترس داریم برای رها کردنش با اینکه می دونیم داره نابودمون میکنه .منم بارها و بارها گوشیمو پرت کردم جایی که شده چند ساعت نبینمش .تا شاید نور کم رمق اشتیاقم خاموش نشه

    • taban_adm گفت:

      دلم پر می کشه وقتی کامنت های زیباتو می خونم. در یک پاراگراف، انگار عصاره نوشته منو بیان می کنی و بعد من با خودم می گم چرا انقدر طول و تفصیل دادم پس!!!تو عالی می نویسی الهه. فکر کنم قشنگ نویسنده ای، فقط نویسنده ای که حضور ذهن بالایی داره و دقیقا خشت رو جای کار، دست بنا می ده. عالی بود. ممنون عزیزم

  2. […] بیشینه سازی، بیشتر تولید کردن، بیشتر داشتن و فشارِ یک جامعه نمایشی که این بیشترها را به همدیگر نشان دهیم و یک ماکت خوشبختی […]

  3. […] کردن داشته باشند! همدلی خیلی خیلی مهمتر و اثرگذار تر از رقابته. همراهی خیلی بهتر از مقایسه و مسابقه دادنه! همه این […]

  4. معصومه گفت:

    خیلی خوشحالم با پیجی آشنا شدم که تفکرات مجتبی شکوری دنبال میکند و شرح میده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

طراحی و پشتیبانی : ف.کوثری