بلاگ
-
ارتباطات صمیمی: اصلی ترین کمبود یک مهاجر
گاهی فکر می کنم حال یک آدم مهاجر، مثل حال آدمی است که رژیم دو هفته ای کانادایی گرفته است! رژیمی که قرار است آدم را در دو هفته، همانی بکند که آرزویش را داشته. اولین بار است که رژیم کانادایی را تجربه می کنم. قرار است خیلی زود لاغربشوم! اولین حسی که در روزهای […]
ادامه مطلب -
جستاری به بهانه معرفی کتاب “به عبارت دیگر” نوشته جومپا لاهیری
جومپا لاهیری نویسنده ای بنگالی- آمریکایی است که مضمون اکثر کتابهایش مهاجرت و دردی است که با تمام وجود آن را زندگی و سپس مدیریت کرده است. او به عنوان چالش و عشق زندگی اش، یادگرفتن و نوشتن به زبان ایتالیایی را انتخاب می کند. کتاب “به عبارت دیگر” شرح حس و حال او برای یادگیری و نوشتن اولین اثرش به زبان ایتالیایی است. “به عبارت دیگر”، انگار کتابی است که برای مهاجرین، آن هم مهاجرینِ در حال زبان آموزی و در عین حال علاقمند به ادبیات نوشته شده است. خواندن این کتاب را با تمام وجودم به مهاجرین توصیه می کنم.
ادامه مطلب -
مهاجرت- آغاز دیدن وجوهِ ناشناخته خود (قسمت اول: خودمقصر انگاری)
قبل از مهاجرت تا می توانید تکلیف خودتان را با خودتان مشخص کنید. چندماهی که از مهاجرت و جا افتادن در شهر جدید می گذرد و خوشحالی ناشی از موفقیت تمام می شود، تازه سوالها به آدم حمله ور می شوند و شاید این یکی از سخت ترین فازهای مهاجرت برای بعضی ها، از جمله […]
ادامه مطلب -
تولدِ منِ واقع بین حینِ کار روی فصل پنجم تزدکترا
بوی شهریور می آید، اما از اواسط مرداد! یک قاره با کشور مبدا ام فاصله گرفته ام، شاید حدود ۱۰ کشور ریز و درشت بین مان مانده باشد، اما همه چیز برایم عوض شده است و از بینِ این همه چیز، شاید تغییر بوها بدترین شان باشد! بوی شهریور، وقتی وسط مرداد بیاید، حالِ آدم […]
ادامه مطلب -
دنیای خاکستری پروا، قهرمانِ کتاب “کارت پستال”
فرق زیادی است بین “ترک شدن” و “ترک کردن”! پروا قهرمان داستان کارت پستال زنی است که ترک شده است و در طول ۲۶۴ صفحه کتاب شرح تلاش های قهرمان داستان برای رهایی از این حس ترک شدگی است. نوعی رهایی که او بارها فکر می کند به آن رسیده و دیگر آزاد شده است، […]
ادامه مطلب -
بازگشت ماهی های پرنده
خیلی وقت بود که خواندن کتابی اینچنین من را از خود بی خود نکرده بود. رمان “بازگشت ماهی های پرنده” جوردیگری در اعماق وجودم جایش را پیدا کرد و دوباره عطشِ رمان خواندن را برایم زنده کرد. زنده شدنِ میل شدیدِ بردنِ یک کتاب همه جا با خودم، توی اتوبوس، زیر بالشت، توی کیف دستی! […]
ادامه مطلب -
پازل همبرگری که هیچوقت کامل نشد
از شمردن ساعتهای کاری دست می کشم. ترجیح می دهم به جای افزایش ساعتهای کاریِ ماه اکتبر و یا فکر کردن به اسباب کشی و جادادنِ بقیه وسایل در کارتن، شروع به ساختنِ پازلِ جزیره سنتورینی کنم. اسم این پازل را در ذهنم “هوم آفیس در کرونا” و یا “آخرین اسباب کشی” خواهم گذاشت. هنوز […]
ادامه مطلب -
کرونا با من، زندگی و دیدگاهم چه کرد؟ (روزنوشت)
روزهای کرونایی روز نوشت ششم: دیشب بعد از شش روز سرشاخ شدن با ویروسِ کوچکِ بدقلقِ کرونا، بالاخره وحشت مثل یک رنگ سیاه، به رنگهای گوناگون ذهنم نفوذ کرد و شکی هم نیست که همیشه رنگ سیاه، رنگ غالب و پیروز است. در این شش روز نفهمیدم که نقش دو دوز واکسن فایزر ای که […]
ادامه مطلب -
مادری که کرونا می گیرد!
شاید هنوز دهانم را بازنکرده، بعضی به من بگویند، تو دیگر چرا می نالی! شماها که واکسن زدید! شماها که راحتید اونورِ دنیا! بله! ما واکسن زدیم، فایزر هم زدیم، دو نوبت هم زدیم، شیک و ترو تمیز هم زدیم! اما من کرونا گرفتم! شاید کرونای ترسناک نه، اما به هر حال قرنطینه ام، به […]
ادامه مطلب -
هفت خوان مهاجرت: چالش هایی که هر مهاجر با آنها دست و پنجه نرم می کند!
خواندن این نوشته برای چه کسی مفید است؟ برای افرادی که مهاجرت کرده، یا قصد مهاجرت دارند. برای آدمهایی که درصدی از کمالگرایی در وجودشان هست و در نتیجه به زندگی پر دستاورد علاقه دارند! صفاتی که گفتم اگر در شماهم هست، شما فردی هستید که گاه و بیگاه از مقایسه خودتان با دیگران و […]
ادامه مطلب